Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-29@10:14:39 GMT

قول ازدواج ندادم، آن دختر مرا به تعرض متهم کرد

تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۲۸۹۰۰

قول ازدواج ندادم، آن دختر مرا به تعرض متهم کرد

پسری جوان که از سوی دختر مورد علاقه‌اش به تعرض متهم شده، می‌گوید این اتهام دروغ است.

به گزارش سایت جنایی، رهام فقط سواد خواندن و نوشتن دارد. او از کودکی کار کرده است. این نوجوان حالا به اتهام رابطه نامشروع با شکایت یک دختر بازداشت شده است.

رهام  از جزئیات پرونده و زندگی‌اش می‌گوید:

به اتهام تعرض بازداشت شده‌ای، قبول داری؟

قبول ندارم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

من با شاکی رابطه داشتم، اما تعرض نکردم.

از قبل با هم آشنا بودید؟

بله ما چند ماهی بود که همدیگر را می‌شناختیم. او دو سال از من بزرگ‌تر است.

چطور با هم آشنا شدید؟

من در یک پیتزا فروشی کار می‌کردم. چند باری از ما پیتزا خرید و بعد از من خوشش آمد و بیشتر با هم آشنا شدیم.

در پیتزا فروشی چه می‌کردی؟

پیک موتوری هستم. بعدازظهر‌ها برای پخش پیتزا از من کمک می‌گرفتند.

چرا درس نخواندی؟

وقتی بچه بودم پدرم سرطان گرفت و فوت کرد. من تنها فرزند خانواده بودم. تقریباً ۱۰ ساله بودم. مادرم برای خرجی‌مان در خانه‌های مردم کار می‌کرد. من خیلی ناراحت می‌شدم برای همین هم وقتی کمی بزرگ‌تر شدم تصمیم گرفتم درس را ول کنم و کار کنم.

وضع مالی‌تان چطور است؟

خدا را شکر یک خانه خیلی کوچک داریم و مستاجر نیستیم، اما درآمدی نداشتیم. پدرم کارگر بود. بیمه‌اش آن‌قدر نبود که ما بتوانیم حقوق پدرم را بگیریم. برای همین درآمدمان فقط از طریق کار کردن مادرم بود.

از چه سنی کار می‌کنی؟

از ۱۳ سالگی کار می‌کنم، چون خیلی کوچک بودم پول کمی به من می‌دادند. مادرم هم در خانه کار‌هایی مثل سرخ کردن سبزی و درست کردن ترشی و... می‌کرد. دو تایی می‌توانستیم زندگی را اداره کنیم. دیگر لازم نبود مادرم در خانه‌های مردم نظافت کند. بعد که بزرگ‌تر شدم پول بیشتری به دست آوردم. مادرم دیگر در خانه هم کار نمی‌کند. در حدی که یک پس‌اندازی برای من داشته باشد کار می‌کند.

برگردیم به موضوع پرونده، مدعی هستی تعرضی نکرده‌ای پس چرا شاکی چنین اتهامی به تو زده است؟

ما مدتی بود با هم دوست بودیم. بیرون می‌رفتیم و خوشگذرانی می‌کردیم. مینا دوست دارد ازدواج کند. او از من قول ازدواج خواست، اما من چنین قولی به او ندادم، برای همین رابطه‌اش را با من قطع کرد و بعد هم مدعی شد او را اذیت کرده‌ام.

چرا قول ازدواج ندادی؟

ازدواج که کار آسانی نیست. من هنوز ۱۸ ساله هستم. پول و شغل درست و حسابی ندارم چطور باید به او قول ازدواج می‌دادم؟

می‌توانی رضایت بگیری؟

پیشنهاد دادم رضایت بدهد، اما از من خیلی پول خواست. مبلغی که گفته در توان ما نیست.

مادرت با او صحبت کرده است؟

مادرم به او پیشنهاد رضایت داد. البته مادرم گفته باز هم صحبت می‌کند؛ اما می‌دانم پولی که خواسته در توان من نیست.

منبع: فرارو

کلیدواژه: پلیس تجاوز جنسی قیمت طلا و ارز قیمت موبایل قول ازدواج

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۲۸۹۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

قصه عبرت آموز یک دزد!

روزی که اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم و با غرور خاصی نزد دوستانم به آن پک می زدم هیچ گاه باورم نمی شد که روزی برای تامین هزینه های اعتیادم به اموال مردم دستبرد بزنم اما ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات سارق حرفه ای قطعات و محتویات خودروهای مردم در حاشیه خیابان هاست که با تلاش شبانه روزی نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد به چنگ قانون افتاد. او که مدعی بود سرگذشت عبرت آموزی دارد درباره قصه تلخ زندگی خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری گفت:پدرم به دلیل ابتلا به بیماری های ریوی و قلبی در سن 40 سالگی از دنیا رفت و این گونه مادرم سرپرستی خانواده را به عهده گرفت.

او جوانی اش را گذاشت و همه سختی ها  وتلخکامی ها را به جان خرید تا ما آینده را در خوشبختی تجربه کنیم. خلاصه او با کارگری و خیاطی هر3 خواهرم را به دانشگاه فرستاد و آن ها اکنون ازدواج کرده اند و در ادارات دولتی  استخدام شده اند اما من مسیر خلافکاری را در پیش گرفتم و بدبختی هایم را به تماشا نشستم.

آن روزها زمانی که 7 سال بیشتر نداشتم در شهرستان تربت جام به مدرسه رفتم. با آن که چندان علاقه ای به تحصیل نداشتم اما به هر طریقی بود تا مقطع دبیرستان درس خواندم. خلاصه 17 ساله بودم که روزی با ترغیب و تشویق دوستانم،اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم چراکه غرورم اجازه نمی داد در برابر آن ها کم بیاورم به همین دلیل سعی می کردم پک های عمیقی به سیگار بزنم که با تشویق و جلب توجه آن ها روبه رو شوم . در همین شرایط خیلی زود پای بساط شیره و تریاک  هم نشستم و دورهمی های لذت بخش دوستانه ام آغاز شد .

چنان در عالم هپروت سیر می کردم که هیچ گاه به ذهنم نمی رسید  این لذت های زودگذر فرجامی وحشتناک دارد. آن روزها فقط همین غرورهای جوانی و تعریف و تمجیدهای دیگران را می دیدم و مدام در پارتی ها و شب نشینی ها شرکت می کردم. نصیحت های مادرم نیز فایده ای نداشت چراکه من هم مانند همه معتادان که مصرف تفریحی را شروع می کنند، خودم را فریب می دادم که من مانند دیگران نیستم و هر روزی که اراده کنم دیگر مصرف نمی کنم.

حتی گاهی برای چند روز نزد دوستانم نمی رفتم تا چنین وانمود کنم که من اراده ای قوی دارم  و آلوده مواد افیونی نمی شوم. مادرم از رفتارهای من زجر می کشید و گریه می کرد اما من هیچ توجهی به اطرافم نداشتم تا این که بالاخره باورم شد دیگر معتاد شده ام .

چند بار مادرم با سختی های بسیار مرا در مراکز ترک اعتیاد بستری کرد  اما فایده ای نداشت تا این که به خودم آمدم و با کمک یکی از دوستانم که مرا راهنمایی می کرد چند سال از چنگ مواد مخدر گریختم و در سن 30 سالگی به توصیه مادرم ازدواج کردم تا شاید مسیر درست زندگی را بیابم اما بعد از ازدواج دوباره دوستان هم بساطی ام به سراغم آمدند و با وسوسه های لذت آنی و تعریف و تمجیدهای آنان از پک های عمیق سیگار و مصرف زیاد مواد مخدر ،باز هم به منجلاب مواد افیونی افتادم ولی این بار شیوه ای خطرناک را در پیش گرفتم و مصرف هروئین را شروع کردم . حالا همسرم زجر می کشید و با اشک هایش تلاش می کرد تا مرا از بیراهه هولناک بازدارد.

چند بار دیگر در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم ولی چون در زمینه پوشاک فعالیت داشتم و با افزایش قیمت ها در بازار به وضعیت خوبی رسیده بودم هنوز توان خرید هروئین را داشتم اما دیگر نمی توانستم به خاطر خماری های مواد مخدر صنعتی در محل کارم بمانم به گونه ای که مجبور شدم مغازه ام را تعطیل کنم.

در این شرایط پس انداز هایم نیز به پایان رسید و خانواده ام برای نان شب محتاج شدند. همه دوستانم از من فرار می کردند چراکه دیگر پولی نداشتم مانند گذشته مقدار زیادی شیره و تریاک را پای بساط آن ها بگذارم وباید از هروئین های آنان مصرف می کردم. این گونه بود که با ترس و لرز برای اولین بار از یک خودرو در حاشیه خیابان سرقت کردم و با فروش باتری و ضبط و پخش آن هزینه  های یک روز اعتیادم تامین شد ولی می ترسیدم آشنایان و بستگانم مرا درحال سرقت مشاهده کنند و آبروریزی شود این بود که تصمیم گرفتم به مشهد بیایم و سرقت هایم را در این شهر ادامه بدهم .

بارها در مناطق مختلف شهر مشهد به خودروهای شهروندان دستبرد زدم و با فروش اموال سرقتی هزینه های اعتیادم را تامین کردم تا این که شب گذشته هنگام عبور از بولوار ابوطالب چشمم به پرایدی افتاد که به راحتی می توانستم به آن دستبرد بزنم چراکه هیچ گونه امکانات امنیتی و ضد سرقت نداشت اما هنوز مشغول بازکردن در خودرو بودم که ناگهان خودم را در محاصره افسران گشت کلانتری شفا دیدم و آن ها در حالی مرا دستگیر کردند که چندین بسته حاوی هروئین نیز به همراه داشتم . حالا بسیار پشیمانم و می دانم آینده ام را نابود کرده ام اما ای کاش ...

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) تحقیقات گسترده افسران کارآزموده دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های دیگر این جوان وارد مرحله جدیدی شد تا شهروندانی که اموال آن ها توسط این سارق جوان به یغما رفته است شناسایی شوند .

دیگر خبرها

  • مادرم با هدیه وحید شمسایی روحیه گرفت
  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • تجاوز جنسی ۴ مرد افغان به نوجوان ایرانی در تهران | التماس کردم فایده نداشت! +فیلم
  • درخواست اعدام برای عاملان تعرض به پسر نوجوان
  • قصه عبرت آموز یک دزد!
  • قتل مادر با دمبل به دلیل اعتراض به به‌هم ریختن خانه
  • جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل + عکس
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس؛ ازدواج با دختر ایرانی
  • بایدن: زمانی به دنبال خودکشی بودم + بشنوید
  • همسر سرمربی سپاهان کیست؟ این دختر ایرانی دل و دین ژوزه مورایس را برد!